انگل به جان سینما افتاده است
به گزارش مینی ست، خبرنگاران: نه 1917 جایزه را به خانه برد و نه جوکر با 11 نامزدی و نه اسکورسیزی بزرگ با بازیگران قدرش در فیلمی سه ساعت و نیمه. اسکار بهترین فیلم سال را همان فیلمی برد که جایزه بهترین فیلم خارجی را دریافت کرد و تاریخ سازی بزرگی را برای صنعت سینمای کره جنوبی در دنیا انجام داد. بونگ جون هو توانست هم بهترین فیلمنامه را از آن خود کند، هم کارگردان سال هالیوود شود و هم فیلمش در عرصه دنیای و عنوان Best Picture برنده باشد.
انگل فیلمی است که با حال و هوایی سرحال آغاز می گردد و زندگی یک خانواده فقیر را به تصویر می کشد که مانند انگل به خانه و کاشانه یک خانواده لاکچری چنگ می زنند. ریتم فیلم با وجود زمان نسبتا زیادش هیچ گاه کند نمی گردد و بازیگران کره ای که برای ما ناشناس هستند می توانند به تک تک شخصیت های فیلم جان بدهند.
بونگ جون هو در انگل داستانی را روایت می کند در مذمت بورژوا ها و پدری را به تصویر می کشد که در ثانیه آخر به یک جنون آنی از دست این طبقه مرفه بی درد می رسد؛ طبقه ای که حتی در بلبلشوی کشت و کشتار در کاخی که در آن زندگی می کنند به بوی بد جنازه حساس است.
فیلم انگل با اینکه از سینمای خاص کره برخاسته، ولی اثری است که در تمام جهان می توان با آن انس گرفت، از دزدیدن رمز وای فای همسایه ها تا عشق بین یک معلم خصوصی و شاگردش و صورت را با سیلی سرخ نگه داشتن و… همه و همه از مواردی هستند که مختص به یک نقطه جغرافیایی خاص نمی شوند و برای همه جهانیان رنگ و بوی آشنایی دارند.
نکته ای که باید در این میان به آن اشاره کرد به تیم بازیگری بی نظیر، ولی مغفول مانده فیلم انگل برمی گردد؛ گروه بازیگرانی که تقریبا در هیچ یک از محافل سینمایی تحویل گرفته نشدند در صورتی که کار خود را به بهترین نحو ممکن انجام می دهند و تیم بی نظیری را تشکیل می دهند. آن ها با زبان کره ای حرف می زنند؛ زبانی که برای بیشتر فیلمباز ها شاید یک زبان ناشناخته باشد، اما آنچنان بازی زیرپوستی و دقیقی از خود نشان می دهند که این موضوع تبدیل به آخرین دغدغه یک بیننده ناآشنا با این زبان آسیایی می گردد.
بونگ جون هو با ساخت انگل تاریخ سازی کرده و داستانی را روایت می کند که با وجود غیر منطقی بودن در برخی موارد، کاملا باورپذیر به نظر می رسد. او رودستی بزرگی به تماشاگران سرخوش فیلم در میانه داستان میزند و با وارد کردن آن ها به یک جهانی تاریک و عجیب و غریب در یک ساعت پایانی اثر، ثابت می کند که می تواند عنصر غافلگیری را به نحوی به جان تماشاگر بیندازد که او نفهمد کی این ضربه را خورده است.
انگل بونگ جون هو در مقابل رقبای قدرتمندی از سینمای هالیوود و جهان توانست به اسکار بهترین فیلم خارجی و بهترین فیلم سال دست پیدا کند. بونگ جون هو که در مراسم اسکار خاشعانه از استاد مسلم سینمای یعنی مارتین اسکورسیزی (که رقیب او هم بود) تشکر کرد، کارگردانی است که به تازگی در سینمای بین الملل کشف شده و به نظر می رسد که در پنجاه سالگی خود، آینده درخشانی را برای زندگی هنری اش رقم خواهد زد. او با کنار زدن فیلم هایی از بزرگانی، چون تارانتینو، سام مندز و اسکورسیزی توانست به این جایزه دست پیدا کند.
در نهایت، اما همانطور که گفته شد نباید فراموش کنیم پارازایت فقط برای بونگ جون هو نیست (حتی اگر هر دو کار نویسندگی و کارگردانی را بر عهده گرفته باشد) و حاصل تلاش یک تیم قدر است که گروه بازیگران آن نیز در این میان مانند گوهر می درخشند. به نظر می رسد سنگ شانسی که در این خانواده فقیر کره ای در فیلم وجود داشت و به نوعی تبدیل به بلای آن ها شد، در جهانی واقعی مهره ماری است که توانسته برای آن ها افتخار آفرینی های متعددی به همراه داشته باشد.
جا دارد بگوییم اسکار بعد از سال ها توانست تصمیم های تقریبا درستی را در انتخاب های خود از جمله بهترین فیلم اتخاذ کند و واکنش کاربران و کارشناسان حکایت از این دارد که امسال نسبت به چند سال اخیر، معترضان کمتری نسبت به انتخاب برندگان وجود دارد.
تهاجم وحشت زده ای از شیوه زندگی غارتگرها
آقای بونگ جون هو با درامی تعلیق دار، طنز و در کل اثری به شدت تماشایی به جشنواره فیلم کن بازگشته است. فیلم درست مثل ماشین مرسدس بنز شخصیت اصلی روان و پایدار است، شخصیتی که نقش آن را ستاره کره ای، سونگ کانگ هو بر عهده داشته است. انگل، یک کمدی سیاه عجیب و غریب درباره موقعیت های اجتماعی، آرزوهای افراد، ماده گرایی و واحد خانواده پدرانه است و همچنین مردمی که ایده داشتن یک طبقه خدمتکار را پذیرفته اند.
انگل درباره یک خانواده کره ای ثروتمند در موقعیتی شبیه به سریال دانتون ابی است البته موقعیتی بسیار ناپایدارتر از چیزی که در آن سریال اشرافی دیده بودیم. شاید فیلم می توانست کمی گزنده تر و نکته سنج تر باشد و منظور و هدف خود را واضح تر به مخاطب بفهماند. در هر صورت اما این اثر بسیار لذت بخش، با کیفیت و تند و تیز است؛ فیلمی درباره ترکیب خدمتکاری و حقه بازی که مضمون جالبی در سینمای کره جنوبی است.
انگل هزینه طراحی و ساخت بسیار بالایی داشته است و برای مثال حتی می توان آن را با فیلم های ندیمه، ساخته پارک چان ووک که اقتباسی از رمان فینگرسمیت نوشته سارا والترز و حتی فیلم خدمتکار خانه ساخته ایم سانگ سون مقایسه کرد. همچنین باید به تمرکز و توجهی که فیلم به مساله فقر، نومیدی و پدیده افراد مقروضی که باید به خاطر فرار از دست طلبکارانشان خود را ناپدید کنند نیز توجه کرد (این مضمون در فیلم سوختن ساخته لی چانگ دونگ نیز وجود داشت). سانگ کانگ هو در این فیلم نقش کی تائک را بازی میکند، مردی بی عرضه، دست و پا چلفتی و بیکار که در زیرزمین خانه ای شلوغ و متعفن با همسرش چونگ سوک، دختر باهوش و در عین حال بدبین بیست و چند ساله ش کی جونگ(با بازی پارک سو دام) و پسرش کی وو(چوی وو-سیک) زندگی می کند.
تمام آن ها بیکار و کاملا ورشکسته اند. اما ناگهان بخت به کی وو روی می کند؛ یک دوست قدیمی به او کمک می کند تا یک شغل تدریس محور بسیار سودمند پیدا بکند. با یک مدرک دانشگاهی تقلبی که کی جونگ ساخته است، کی وو به خانه به شدت لوکس خانواده پارک می رود، خانواده آقای پارک (لی سن کیون) که یک کارآفرین است، همسر ظریف اما غیراجتماعی او، یئون کیو (چون یئو جیونگ)، دختر جوانشان، دا هائه (جونگ زیسو) و برادر کوچک خل و چل او یعنی دا سونگ (با بازی جونگ هیئون جون). آن ها یک خانه دار بسیار وفادار به نام مون گوانگ (با بازی جئونگ یون لی) نیز دارند.
کی وو که انسان دوست داشتنی است خیلی سریع با این خانواده جور می گردد و شاگرد باحیای او یعنی دا هائه نیز محبت خاصی به او پیدا می کند و او نیز از این مسئله چندان بدش نمی آید. سپس بانوی سر به هوای خانه، یئون کیو نیز اعلام می کند که او نیز به یک معلم هنر برای پسر جوانش نیاز دارد که بتواند استعدادهای نقاشی او را شکوفا بکند. کی وو خواهرش را پیشنهاد می کند البته بدون اینکه رابطه ش با او را فاش بکند و کی جونگ نیز خیلی سریع خود را به داخل این خانواده پولدار وارد می کند. اینگونه به نظر می رسد که خانواده ثروتمند پارک می توانند منبع درآمد همیشگی ای برای این خانواده بیچاره باشند، افرادی که کاملا تظاهر می کنند که یکدیگر را نمی شناسند. اما بچه کوچک خانواده یعنی دا سونگ چیزی را متوجه شده که تمام بزرگسالان خانواده به آن بی توجه اند؛ چرا تمام این افراد بوی مشابهی می دهند؟
خدمتکار کسی است که اطلاعات دقیقی از کارفرمایش دارد اما این اطلاعات دقیق به سادگی و به صورتی غیر قابل اجتناب، با خشم و نفرت آلوده می شوند. یک نوع خطا و اشتباه همیشگی در خدمتکاری وجود دارد و این خطا همیشه وقتی که تبدیل به سوال تمام افراد خانواده ای بگردد که قصد نزدیک شدن به یکدیگر را دارند، قدرت بیشتری هم پیدا می کند. خانواده فقیرتر خودشان را در آینه شکسته ای می بینند که به طرز ناجوانمردانه ای سرحد فقیر و بدبخت بودنشان را به رخ میکشد و در عین حال ثروتی را نشان می دهد که می توانست و شاید هم باید مال آن ها می بود. این اثر تقریبا یک داستان فراواقعی یا حتی علمی تخیلی است؛ هجومی به سبک زندگی قاپ زن ها. انگل خودش را به بند بند وجود شما می چسباند.
منبع: The Guardian
منبع: برترین ها